7.9.10

"در بارانداز"


 
آب رودخانه سرد بود. آب رودخانه سرد بود. تئودور آدورنو جلیقه ی چهارخانه اش را لوله کرد و زیر سرش گذاشت. یک مشت نقل از جیب راست شلوار مخمل قرمزش  بیرون آورد و برای پرنده یی ریخت که مشغول برگردان ِ  - در جست‌وجوی واگنر- به زبان ارمنی و سانسکریت بود


آدورنو: سس سوشی یادت رفته انگار

دریاچه: تقصیر تو نبود

آدورنو: تماس دستی خیلی مهمه

Im Spätherbst 1949 ging ich nach Deutschland zurück :دریاچه

آدورنو: کیک ِ داره یه چیز ِ  مشتی میشه آ

  جدی می گی؟ :Вадим Захаров

....آدورنو: باد کرده



کوچه های فرانکفورت تا نیمه های شب حالت سرگیجه داشت. کسی زنگ درب را زد

بله؟ -

 ببخشید قربان!  شما چرا با زن من می خوابید؟ -





.پسرک روی کاناپه خوابش برد. زن مو بلوند "در بارانداز" بالا آورد