آب رودخانه سرد بود. آب رودخانه سرد بود. تئودور آدورنو جلیقه ی چهارخانه اش را لوله کرد و زیر سرش گذاشت. یک مشت نقل از جیب راست شلوار مخمل قرمزش بیرون آورد و برای پرنده یی ریخت که مشغول برگردان ِ - در جستوجوی واگنر- به زبان ارمنی و سانسکریت بود
آدورنو: سس سوشی یادت رفته انگار
دریاچه: تقصیر تو نبود
آدورنو: تماس دستی خیلی مهمه
Im Spätherbst 1949 ging ich nach Deutschland zurück :دریاچه
آدورنو: کیک ِ داره یه چیز ِ مشتی میشه آ
جدی می گی؟ :Вадим Захаров
....آدورنو: باد کرده
کوچه های فرانکفورت تا نیمه های شب حالت سرگیجه داشت. کسی زنگ درب را زد
بله؟ -
ببخشید قربان! شما چرا با زن من می خوابید؟ -
.پسرک روی کاناپه خوابش برد. زن مو بلوند "در بارانداز" بالا آورد