9.2.11



امشب برای تو من،
داد خواهم زد
یکبار هرچه بخواهی
فریاد خواهم زد
   
(امشب به روی زخم ِ فواصل (مسیرها
داروی ضد درد، پماد خواهم زد

 
لاستیک رابطه سالهاست بی باد است
لاستیک رابطه را هم، باد خواهم زد

 
خط سفارتی انگار، پشت بوق هایی تو
من خط خانگی ام، آ...، آزاد خواهم زد

8.2.11

این وقت روز، این همه آدم، پلیس ها
آزادی ی آبستره، فشنگ و پیس ها


(رفتی تو با دنده ی سنگین (مقاومت
تا لوله ی نازکِ خون ها و خیس ها

7.2.11

بر تن من می زند پتک فراموش ها
زخم غم بی کسی، حالت خاموش ها

من جسد گربه ام، گربه ی بی آشیان
می جودم صبح و شب، قافله ی موش ها 

6.2.11

امروز، دست تو بر صورتم، ثبت نام شد
یک مرد خودکشی شده امروز... 
  سمت بام شد

آن قدر کشیده شد به بالا که حرف کاف 
پایان شب، به بلندای حرف لام شد 

بر روی میز ریخت بقایای سینه ات
سلولهای مفیدی، امروز، حرام شد

در پایتخت تختِ شمالِ فلات هم
امروز، فلان ِ فلان مرد زیبا به دار شد

باید سکوت کنم به ناچار بعد از این
پیش از شروع شعر، عمر غزلها تمام شد

5.2.11

قطار ذهن من و ریلِ پای نازک تو
میان راهم و دامن که کرده کار ِ وتو


واتو واتوی توام اصلن ای سلاله نور
که داغی بدنت، بدتر از میان تنور


افول لحظه ی لب، یعنی آس و پاسی من
شکستن کمر و ترقوه، خلاصی من


عبور بوی تو از شهرکِ غزل گفتن
نتیجه اش فن ِ حافظ شدن، قدح خوردن


به فیس بوک و تویتر دخیل بسته خفن
که لینک عکس تو را بیند ای نگار چمن

معادلات سه مجهولی ِ روان منی
به فاک رفته دهانم، نهانی و علنی

مجیز شعر تو گویم، اگرچه *س شعرست
که شعر دافِ معاصر، شراب ِ پر سِحرست

به ساحت دهنت این لبان لوله ی من
به گوشه های لبت، ترکش گلوله من

جهان گشایی تو، چای قرمز وطنی
گلادیاتوری اصلن، به زیر هر بدنی


کشَش نمی دهم این شعر شاخه شاخه ی خود
قسم به شهرک غرب و قسم به باگت ِ خرد

که قصد من غزلی بود و حرف سازنده
قصیده شد غزلم، تف بر این نگارنده