10.10.10

اکتبر مُرد. چهره ی پروانه خوک شد
باز استخوان، نازک و ماهیچه پوک شد

پُست آمد و (پُر ِ پر از دروغ ها)
از جنده گی، میگرن بدخیم و بوق ها

یک استکان (وَ تَرَکهای سهمگین)
اینستالِ گرگ، دو سه کفتارِ خشمگین

بی حاصلی، لبِ قبری عمیق تر
شش مِگ دروغ، همه از هم دقیق تر

گیجی ی محض، حزن ِ پر از بغض دستها
اعدام شعر، خنده ی آلت پرستها


سارایو، شهرِ دو سوراخ و سیخ سیخ
بی کاندومی، شاعرِ مصلوب و میخ میخ


آواره گی، رفتن و شب، این قطارها
واداده گی، ناله ی جنسی ی تارها

قرص کثیف، حالت گیجی و خواب خواب
یک چشم خیس، تانکر ِ لبریز و آب آب

این شعر بد، از ته ذهنی مغاک گون
از ایفلی، خسته  و پیزا و واژگون

اسرار شب، قلقلک ِ کهیرها
بیماری ی، سکس و هجوم *یرها
پایانِ من، بارباپاپایی عوض شده
دکسی غلیظ، که بدیلِ مرض شده