5.9.10

تاویل بودلر و بخار



صورتش از طبقه ی سوم پایین افتاد. سرما اطراف چشمانش را آبی کرده بود. پله ها را تا کرد و در جیب عقب شلوارش گذاشت

 

...انگار قرار نبود که امشب


  
:ساعت نه
آفتاب چشمانش را می زد. عینک اش چند متر آن طرف تر مشغول چانه زنی با دخترکی بود که مردمک راستش سوراخ شده بود.


 
 
عینک: تو رود. تو روده های حمایت ِ تکرار. تو توران شاهِ ترنهای تندروی تهران-توکیو
دخترک: فِک کنم کار ما تا بیست دیقه دیگه تموم شه
عینک: تا دیسِ ریواس. آی. آیت
Le dehors est le dedans :دریدا
عینک: این بیاتِ تُرک است. تِرکهای جدیدی از جدیّت
دخترک: پاپاروچ! کتابارو از کتابخونه بیار بیرون



:ساعت هشت و پنجاه و سه دقیقه
دختر مو بلوند از پله های مارپیچ بالا آمد




حراست دانشگاه

*حراست دانشگاه گفت: ای پار دوست بوده و امسال آشنا

دختر گفت: را در نمی دانم
و تا "بوی" تابوی تو را توراتم
فرارونده می شوی ام از من
از استکان تکان می خورمت
!هبوط بوته های استمنا نا


حراست دانشگاه در حالیکه داخل چشم چپش را تتو می کرد از پله های سربی ی درخت معرفت پایین دوید. دستانش را که شبیه بوی بنزین شده بود از جیبش بیرون آورد، از هبوط، لقمه یی گرفت و با مناسکی خاص که از لحاظ تاریخی به "جنبش" مغول بر اثر توفانهای موسمی شباهت داشت
* جواب داد: تبرک از شرف آوردی آستانش را


دختر جواب داد: و این تا "بوت" کردن من،
.تابوت کردن من
ادامه ی دودمانمان دادا
و هم جنسگرایی ی مینیمال ِ دیجیتال هارد- کُر
و خجالتم می کشندم از تو را
.و خجالتم می کشندم از تو راک



.حراست دانشگاه از دربِ رو به رو به سمتِ شبستان رفت







*. خاقانی