21.4.09

آنچه از طریق زبان منتقل میشود، نه معنای یک واژه به معنای مطلق آن است، چرا که اصولا حصول معنای مطلق از طریق زبان ناممکن مینماید. تنها امری که از طریق زبان بر ما روشن میشود انواع کارکردهای آن است در سیستم های مختلف. حتی تاثیر و نتیجه ی واژه از یک سیستم به سیستم دیگر میتواند تا حد شدیدی متفاوت و یا حتی متناقض بنمایاند.


این مساله ازجمله پیش زمینه های آماده سازی ی ذهن است برای پذیرش ساختارهای نامتعارف در زبان. در واقع این نوع آشنازدایی نه در ساختار شعر فرم که در سیستمی که واژه های در آن اتفاق می افتند حاصل شده است



کلیدی بودن این مساله تا حدی ست که میتوان آن را ماشین رمزگشای شعر فرم نامید







.

17.4.09

پیش داوری ما درباره امر زیبا وابسته به چه المانهایی ست؟ آیا صرفا ادراک هارمونی در امرزیبا امری پیشینی ست یا پسینی. اگر به آموزه های کانت مراجعه کنیم، ادراک امر زیبا قطعا و بدون شک جزو امور پیشینی دسته بندی شده است. اما اینکه آیا امر زیبا خود را به سرعت نمایان میکند یا نه، موضوعی دیگر است. بطور مثال آثار اکسپرسیو جکسون پالاک و یا حتی کوبیسم پیکاسو. آیا آنچه سوژه اندیشنده را در مسائل زیباشناسی به سوی خود جذب می کند، صرفا مساله ی هارمونی ست و یا نوآوری -حتی در ابعاد رادیکال آن نیز- این جنبه از ادراک ذهن را تحت تاثیر قرار میدهد؟


به نظر می آید تلفیقی از این دو، راه حل مساله باشد. اما من این را چیزی بیش از -دمکراتیزه- شدن سلیقه ی معاصر نمی دانم. آنچه باعث تحول در روح زمانه میشود، چیزی نیست جز تلاش برای خروج از دایره هارمونی گرایی به منظور کشف مرزهای جدید در تجربه ی تاریخ بشری


نمونه ی درجه ی یک آن: نیچه





.

15.4.09

اگر کسی به شما بگویید: آب خیس است، به روشنی معنای این عبارت را درمی یابد


حال از شما می خواهم که واژه ی -خیس- را تعریف کنید. می بینید که پاسخ تا چه حد دشوار و نزد هر ذهنی متفاوت است و حتی گاهی بی معنا.


- آنچه مهم است دقت به این مساله است که -بی معنا- را با -تهی از معنا- خلط نکنیم


برای دستیابی به فضاهای معنایی ی جدید می بایستی به این تفاوت ظریف دقت کنیم. خصوصا در زمینه ی ادبیات زیباشناسانه




.
به جای استفاده مداوم از رابطه ی خطی ی معنایی بین واژه ها میتوانیم ارتباط فضاهای معنایی را تعریف کنیم. یعنی مجموع واژه های یک جمله نه در یک بازی زبانی ی مشترک که در مجموعه یی از بازی های زبانی قابل تعریف اند



- تمرینی برای رها شدن از تعریف سنتی ی معنا برای تجربه ی مرزهای نامتناهی ی زبان





.



واژه ی -رنگ- را در نظر بگیرید. سئوالی که مطرح می شود این است که -رنگ- به چه معناست؟

درست است: معنای -رنگ- دقیقا همانی ست که در ذهن شماست



گستره ی نامتناهی ی معنای واژه




.

14.4.09

شاید نامیدن این نوع ادبیات تحت عنوان شعر اکسپرسیو، مقصود را بهتر از عنوان شعر فرم نمایان کند.

اما این به معنای تلاش برای نام گذاری یا طبقه سازی برای این نوع شعر نیست

اینها فقط شبیه این است که بگوییم: آسمان آبی ست


صرف نظر از این که بدانیم واژه ی -آبی- دقیقا به چه معناست.






.

پیش انگاشت درباره ی زبان

به دلیل ویژه گی ی کاربردی ی زبان به عنوان دستگاهی از روابط در جهت انتقال مفهوم و یا به عبارتی نفوذ غالب ِ متافیزیک غربی  درباره ی زبان، تلاش برای تجربه ی کارکردهای دیگر آن، مورد بی توجهی قرار گرفته است و این پیش انگاشت درباره ی زبان، حالتی تدافعی را در هنگام مواجه  با نوشتار ایجاد می کند


































.





13.4.09

یک اشتباه رایج در تشخیص امر زیبا، این برداشت با عجله است که امر زیبا خاصیت زیباشناسانه ی خود را به سرعت نمایان می کند. اما همواره به این گونه نیست.

امر زیبا، به طرزی پیشینی، دارای خاصیت گریز است.

در بعضی موارد، گرایش به فضای غیرهارمونیک پیدا میکند تا سوژه ی شناسنده، با برچسب غیرهارمونیک بودن، به دنبال آن نرود.

نمونه: فضاهای اکسپرسیو ، ادبیات ساختارشکن، نهضتهای پست مدرن











.
وقتی درباره ی جهت دهی ی شعر به سمت موسیقی اندیشه می کنیم، بایستی به شدت مراقب کارکرد چند وجهی ی واژه ی موسیقی باشیم.

در اینجا: موسیقی شعر و شعر موسیقی




.


معنا در بازی زبانی

ویتگنشتاین اشاره می کند که: واژه، معنای خود را با توجه به بازی زبانی یی که در آن واقع می شود، دریافت کرده و بار دیگر معنای مورد نظر را از دست می دهد - پژوهشهای فلسفی




در واقع میتوان با ایجاد تغییر در نوع بازی زبانی، به تجربه های معنایی ی جدیدی در حوزه ی زبان دست یافت. با این روش که از طریق برهم زدن مرزهای بازی زبانی، کارکرد واژه را نیز تغییر دهیم.




تنها کافیست، در جهت ها و زاویه های خارج از قرارداد، کارکرد زبان را از بعد عملی به بعد زیباشناسانه سوق دهیم.









شعر فرم


شاید نام گذاری این نوع ادبیات تحت عنوان شعر فرم چندان دقیق به نظر نیاید اما آنچه من را وادار میکند تا آن را تحت این عنوان بنامم، تلاشی ست برای توضیح این مساله که تک معناگرایی در ادبیات نه تنها یگانه روش در تولید ابژه ی حاوی ی زیبایی نیست، بلکه نوع خاصی از دیکتاتوری را نیز به طرزی بسیار ظریف و هوشمندانه القا می کند که این نوع خاص از دیکتاتوری را برای بار صدم، دیکتاتوری ی معنا مینامم. اما هدفم از بیان این مساله زیر سئوال بردن آثار کلاسیک نیست بلکه آنچه در این جریان مورد سرزنش قرار میگیرد تولید معاصر سبکهای کلاسیک است . آن هم در یک دامنه ی تاریخی ی بسیار گسترده که حتی آثار پیشگامان شعر نو را نیز شامل می شود. و این مساله تا حدودی درجه ی رادیکال بودن این نوع از شعر را به نمایش میگذارد.

به جای کلمه ی -کلاسیک- کلمه هایی مثل: سنتی، معناگرا، تک معنا، معنامحدود، قالبی، صلب و... هم قابل تصور است




.

ترجمه


در جهت دفاع تئوریک از شعر فرم و ابهام گرا و تبیین ِ رسالت سرنوشت ساز ِ آن بر ادبیات معاصر جهان و از جمله ایران و خاصه به منظور معرفی علل و عوام گرایش به این نوع ِ ادبیات که تا حدود زیادی برای حافظه ی تاریخی ی مخاطب فارسی زبان نامانوس، ناهنجار، تهی از معنا و... می نماید، بر آن شدم تا به مدد دوست گرانقدرم علی کریمی مجموعه ی پراکنده یی از آثار متفکران و فلاسفه ی پست مدرن را که در این زمینه قلم زده اند، از زبان آلمانی ترجمه و تحلیل نموده و از این طریق شالوده یی را در جهت آماده سازی ی ذهن هوشمند پارسی زبان برای پذیرش تدریجی ِ این نوع ِ هم چنان غریب مانده ی شعر پارسی بر هم سازم. هرچند که این مسیر بعید می نماید و بضاعت چون منی کوتاه





در آمدی بر پساساختارگرایی
برگردان از متن آلمانی: علی کریمی-ایسان سلمانی

پسا ساختارگرایی توصیف گر ِ رویکردها و روشهای مختلف ِ - نقد و تحقیق - در علوم انسانی و فلسفه است که اولین بار در اواخر دهه شصت میلادی در فرانسه رواج یافت. مرزبندی ِ پساساختارگرایی با ساختارگرایی ی کلاسیک ِ کسانی چون رومان جاکوبسن، فردیناند دو سوسور و یا کلودیو شتراوس و دیگر ساختارگرایان ِ کلاسیک، توسط هر یک از پساساختارگرایان به طرز متفاوتی تعریف و تبیین می شود. ابن تفاوتها غالبا بر این پایه استوارند که پساساختارگرایان، ساختارها و دیسکورسهای موجود را اشکال ِ ایستا و تغییرناپذیر ندانسته و عموما نگاه خود را بر روی مقوله ی ناپیوسته گی ی تاریخی ، ادوار تاریخی و مهمتر از همه بر روی شرایط شکل گیری ی ساختار متمرکز می کنند. از جمله روشهای معمول ِ پساساختارگرایان، برخورد انتقادی با مفاهیم بنیادی ، تعاریف هنجار و اصول تئوریک بوده و اعتبار اصول ِ کلاسیک سیستمهای متافیزیکی نیز توسط پساساختارگرایان مورد سئوال و تحلیل واقع می شود. بدین منظور روشهای روانشناسی ی تحلیلی ، .......، نشانه شناسی و فلسفه زبان از جانب پساساختارگرایان مورد استفاده و کاربرد است.

از جمله فلاسفه پساساختارگرا میتوان کسانی چون میشل فوکو، ژاک دریدا، ژیل دولوز، رولان بارت، ژاک لاکان، لوئیس آلتوسر، ژان بودریار، سلاووی ژیژک، ارنستو لاکلو، جودیت باتلر و هلن سیکسو را نام برد




Poststrukturalismus

Der Begriff Poststrukturalismus kennzeichnet unterschiedliche geisteswissenschaftliche und philosophische Ansätze und Methoden, die Ende der 1960er Jahre zuerst in Frankreich entstanden. Die Abgrenzungen zum klassischen Strukturalismus eines Roman Jakobson, Ferdinand de Saussure oder Claude Lévi-Strauss und anderer werden von einzelnen Poststrukturalisten unterschiedlich bestimmt. Meist werden Unterschiede darin gesehen, dass Poststrukturalisten bestehende Strukturen und Diskurse weniger als statische und stabile Gebilde sehen, sondern den Blick stärker auf die historischen Diskontinuitäten, Brüche und vor allem auf die Konstruktionsbedingungen von Strukturen richten. Typisch sind eine kritische Herangehensweise an strukturierende Begriffe, normative Vorstellungen und theoretische Prinzipien. Ordnungsprinzipien klassischer metaphysischer Systeme werden auf die Bedingungen ihrer Geltung hin befragt und analysiert. Dabei werden psychoanalytische, diskursanalytische, semiotische und sprachphilosophische Methoden verwendet.

Dem Poststrukturalismus werden Theoretiker wie Michel Foucault, Jacques Derrida, Gilles Deleuze, Roland Barthes, Jacques Lacan, Louis Althusser, Jean Baudrillard, Slavoj Žižek, Ernesto Laclau, Judith Butler und Hélène Cixious zugerechnet.

From Wikipedia, the free encyclopedia




.

شعر فرم



در نقد شعر فرم، چیره دستی منقد بیش از شاعر خود نمایی میکند و این یکی از دلایل اساسی مفعول واقع شدن ادبیات فرا مدرن است در برابر نفد معاصر. اما کشش اصلی در مفهوم /خلق کردن/ نوع پیچیده یی از ترکیب مداوم و همواره ی ذهن خودآگاه و ناخودآگاه است در واکنش به محیط درونی و بیرونی ی شاعر و تاثیرپذیری او از گستره ی هستی. فارغ از تمام پیش تعریف ها و چهارچوب چینی های فضای نقد و این به معنای امکان چند لایه تر بودن شعر است در برابر نقد و هم چنین معنا گریزی ِ شعر فرم که ادبیات را به سمت دمکراسی ی معنا پیش برده و با مرام فکری پست مدرن که در مقابل دیکتاتوری ی اطلاعاتِ دوران مدرن پرچم مخالفت /گذار/ را بالا برده، هم سو و هم پیمان است.از سوی دیگر در اتمسفر راکد ادبیات معاصر فارسی، تلاش برای گشودن دریچه یی نو که به نحوی حتا غیر مستقیم از امکانات زبانی استفاده و یا به بیان دقیق تر /سو استفاده/ کرده و تجربیات جدیدی را در این زمینه برای مخاطب فراهم آورد، به طرزی تصور ناپذیر مشکل می نماید. خاصه آنکه برچسب زنی ی این نوع ادبیات تحت عنوان شعر فرم، به نوعی همسویی ی ناخودآگاه با انگیزشهای انتقادی ی دستگاه مدرن است که پدیدارها را تنها زیر عنوان تعاریف موجه دانسته و دایره را بر پرده دری ی ذهن ِ سینوسی ی شاعر تنگ می کند