در نقد شعر فرم، چیره دستی منقد بیش از شاعر خود نمایی میکند و این یکی از دلایل اساسی مفعول واقع شدن ادبیات فرا مدرن است در برابر نفد معاصر. اما کشش اصلی در مفهوم /خلق کردن/ نوع پیچیده یی از ترکیب مداوم و همواره ی ذهن خودآگاه و ناخودآگاه است در واکنش به محیط درونی و بیرونی ی شاعر و تاثیرپذیری او از گستره ی هستی. فارغ از تمام پیش تعریف ها و چهارچوب چینی های فضای نقد و این به معنای امکان چند لایه تر بودن شعر است در برابر نقد و هم چنین معنا گریزی ِ شعر فرم که ادبیات را به سمت دمکراسی ی معنا پیش برده و با مرام فکری پست مدرن که در مقابل دیکتاتوری ی اطلاعاتِ دوران مدرن پرچم مخالفت /گذار/ را بالا برده، هم سو و هم پیمان است.از سوی دیگر در اتمسفر راکد ادبیات معاصر فارسی، تلاش برای گشودن دریچه یی نو که به نحوی حتا غیر مستقیم از امکانات زبانی استفاده و یا به بیان دقیق تر /سو استفاده/ کرده و تجربیات جدیدی را در این زمینه برای مخاطب فراهم آورد، به طرزی تصور ناپذیر مشکل می نماید. خاصه آنکه برچسب زنی ی این نوع ادبیات تحت عنوان شعر فرم، به نوعی همسویی ی ناخودآگاه با انگیزشهای انتقادی ی دستگاه مدرن است که پدیدارها را تنها زیر عنوان تعاریف موجه دانسته و دایره را بر پرده دری ی ذهن ِ سینوسی ی شاعر تنگ می کند